روز جهانی کودک در ایران

امروز که شانزده مهرماه است و روز جهانی کودک در ایران، با خودش مرا برده به آن سال های دور که تلویزیون فقط سه شبکه و اگر شبکه استانی را هم حساب کنیم چهارتا شبکه داشت و فقط در کانال های یک و دو می شد برنامه کودک دید آن هم به صورت کاملاً محدودی که هیچ وقت دلمان را که نمی زد هیچ دلتنگشان هم می شدیم.

آن وقت ها روز جهانی کودک که می شد شبکه یک از ساعت هشت یا نهایتاً نه صبح شروع می کرد به پخش انیمیشن های مختلف که عمدتاً قدیمی بودند و وسطش هم انواع بازیگر های برنامه کودک و مجری های کودک و نوجوان را دعوت می کردند و این ماجرا تا نزدیکی های غروب ادامه داشت و چه قدر دلمان می خواست این روز به یادماندنی هرگز تمام نشود و بیش از هر آرزویی دلمان می خواست این روز جمعه یا به شکلی تعطیل باشد تا مجبور نباشیم به مدرسه برویم؛ ولی حالا بچه های این دوره و زمانه به قدری به انواع انیمیشن ها و بازی های پررنگ و لعاب دسترسی دارند که محال است با آن میل و رغبتی که ما پای تلویزیون می نشستیم منتظر پخش برنامه ای خاص از این جعبه جادو باشند.

زیادیِ هر چیز، دلِ آدم را می زند حتی اگر بهترین خوراکی یا عالی ترین بازی یا محشر ترین فیلم و سریال باشد؛ فرقی نمی کند وقتی یک چیز منحصر به فرد بودنش را از دست بدهد حسابی از دهن می افتد.

راستی چه قدر مجری های برنامه کودک آن موقع ها مؤدب و باشخصیت بودند! چه قدر خانم هاشمی و خانم خامنه و عمو قناد و خانم بهار و خاله بنفشه مهربان بودند و چه قدر خاله نگار و سنجد بامزه و پرشور بودند! از همه مهم تر چه قدر به ما شخصیت می دادند و انگار از دنیای بچگی ما خبر داشتند نه با اداهای مسخره تلاش می کردند به زبان اختراع شده کودکانه که اصلاً هم جالب نیست صحبت کنند و نه در حرف هایشان از کلمات قلنبه سلنبه خبری بود.

اگر بخواهم اسم همه برنامه هایی را که زمان کودکی عاشقانه دنبالشان می کردم این جا بنویسم هزار پست دیگر فقط باید بنویسم و بنویسم و شما هم بخوانید و بخوانید و خاطره سازی کنید؛ ولی اگر بخواهم فقط و فقط یک برنامه را که خیلی با آن خاطره دارم و جزء اولین هایی است که خیلی جذبش شدم و حاضر نبودم به هیچ قیمتی یک قسمتش را هم از دست بدهم نام ببرم قطعاً آن، شهر بستنی ها خواهد بود که در واقع قسمتی از برنامه صبح به خیر کوچولو محسوب می شد و در آن هنرمندانی ایفای نقش کردند که تا عمر دارم یاد و خاطره آن ها با من خواهد بود.

همه چیزشان منحصر به فرد بود. علاقه آن روزهای نود و نه درصد بچه ها بستنی بود و ما در این برنامه با شهری پر از انواع بستنی ها سر و کار داشتیم و همه مان هم دوست داشتیم کلی شعر و قصه جدید یاد بگیریم و در شهر بستنی ها تا دلتان بخواهد برایمان شعرهای شاد می خواندند  و قصه های جالب و شنیدنی تعریف می کردند.

تیتراژ این برنامه خاطره انگیز را می توانید از این‌جا دانلود کنید.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

6 دیدگاه دربارهٔ «روز جهانی کودک در ایران»

  1. احسان می‌گوید:

    گل گفتی حسین. بستنیها واقعاً محشر بود. چقدر ترانه های کودکانه هم جالب بود. مثل الآن نیست که یه دلغکی به اسم عمو امید بشه خواننده ترانه های کودکان و شعرهاش هم هییییییچ محتوایی نداشته باشه.

    • hosseinagahi می‌گوید:

      آره این روزها که حسابی همه چیز تلویزیون به درد نخور شده و اوضاع کودکان و نوجوانان در تلویزیون هم که دیگه گفتن نداره.
      واقعاً فاجعه شده همه چیز.
      اخوان ثالث میگه:
      کاوه ای پیدا نخواهد شد امید/
      کاشکی اسکندری پیدا شود.

  2. احسان می‌گوید:

    راستی جای آقای چیکو داوود منفرد صحبت نمیکرد؟

  3. س می‌گوید:

    باز هم سلام و باز هم به به! عجب نوشته پرشور و خاطره ای! 🙂
    مرا هم بردید به همان گذشته های شیرین! راستی چون دیدم نام خانم خامنه نوشته شده گفتم با اجازه شما نام خانم الهه رضایی هم اینجا نوشته شود تا هم جمعشان جمع بشود و هم خانم رضایی هم باید باشند دیگر! :)بله.روزگار خوشی بود…هم شهر بستنیها بود و هم شهر آجیلی…صدالبته خاطره شهر بستنیها یک چیز دیگریست..

    • hosseinagahi می‌گوید:

      سلام دوباره و چند باره.
      واقعاً نمی دونم چرا اسم خانم رضایی از قلم افتاده.
      ممنون که یادآوری کردید.
      باید اسمشون حتماً باشه دیگه!
      چه دوران خوشی بود اون موقع ها شهر آجیلی رو هم دقیق یادمه.
      واقعاً انیمیشن جذابی بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *